Wordpress Themes

یک روز کارمندی *

هفت صبحه، ساعت زنگ می‌زنه و یه روز کاری دیگه شروع میشه. زود بلند میشم چون اصلن وقتی برای تلف کردن وجود نداره، نه از این لحاظ که به محل کارم دیر برسم، فقط از این لحاظ که هر طور شده باید نفر اولی باشم که میره دستشویی. لئونارد و بن، هردوشون عادت خیلی بدی دارن؛ اونم اینکه صبح‌ها دوش می‌گیرن. یه لحظه غفلت کافیه تا یکی از اونا زودتر بره اون تو و من این بیرون منتظر بمونم، چون تا وقتی نرم دستشویی هیچی از گلوم پایین نمیره! همین یه مسئله باعث شده این چند وقته به این فکر کنم که جفتشون رو بندازم بیرون و دفعه‌ی بعد که خواستم مستاجر بگیرم توی قراردادم ممنوعیت دوش اول صبح رو قید کنم. مثل همیشه یه صبحونه‌ی سرد می‌خورم (چایی رو یه سال پیش گذاشتم کنار)، و می‌زنم بیرون. بنا به دلیلی که نمیدونم، ماشین استاد هنوز دست منه، هرچند خودشو خیلی وقته ندیدم… مثل فرمول یک گولّه می‌کنم سمت محل کار…

توی این سازمان، من یکی از سه نفری هستم که از نژاد وایت کانادایی نیستن. نفر دوم «اشیش»، دوست و همکلاسی هندیمه، و اون یه نفر هم آقای رئیس دپارتمان ما که از فک و فامیلای دروگباس. طبق معمول باید از روبروی دفتر «جاناتان» رد بشم. جاناتان از روز اول، تا همین چند روز پیش به طرز بیش از حد واضحی  از من بدش میومد، ولی هفته‌ی قبل که برنامه‌ی اجباری Paint Ball اعضای دپارتمان برگزار شد و دو سه تا کبودی اساسی روی سر و گردنش گذاشتم، رفتارش خیلی بهتر شد؛ حالا دیگه اونه که اول سلام می‌کنه. اساسن منطق من با منطق مسیح خیلی فرق می‌کنه. من اصلن تو این فاز نیستم که اینقدر خوبی کنم تا طرف از رو بره؛ من اعتقاد دارم که اساسن باید نشیمنگاه اون «طرف» رو پاره کرد…

آقای رئیس اما روال دیگه‌ای داره. هر روز دست کم یه بار در آفیس منو میزنه و میاد بعد از حال و احوال و گزارش‌گیری، یه نیم‌نگاهی به سمت چپ میز من میندازه؛ جایی که معمولن یه ظرف پسته یا نخود کشمش یا برگه‌ی زردآلو گذاشتم. بعدش با یه طرح تمرین‌شده، چشماشو گشاد می‌کنه و با لبخند تحسین‌آمیزی میگه: «اینا رو از ایران آوردی؟» و پیش از اینکه پاسخی بهش بدم، دست راستش میره توی ظرف و چند ثانیه بعد میره توی جیبش. رئیس همیشه منو یاد امیلی میندازه. هرچند امیلی یه دختر وایت بیش از حد س.ک.س.ی و شوخه و رئیس یه سیاه‌پوست مهاجر، اما هردوشون یه نکته‌ی اشتراک عمیق دارن اون هم اینکه می‌دونن چجوری میشه رو ایرانی جماعت چتر انداخت. هردوشون می‌دونن که ایرانی‌های مهاجر نسبت به جمله‌ی «فلان چیزو از ایران آوردی» به شدت آسیب‌پذیرن و بعد از گفتن این جمله میشه هرچیزی رو ازشون کش رفت.

ساعت میشه چهار. می‌زنم بیرون و ماشین استاد رو برمی‌دارم و میرم سمت خونه. دو سه دقیقه که از ساعت چهار می‌گذره، از توی جیبم صدای مسلسل میاد؛ اس.ام.اس های جی‌اف گرامی که به محض تموم شدن ساعت اداری سرازیر میشن و تکلیف برنامه‌ی ادامه‌ی روز منو تعیین می‌کنن. از یه ماه پیش که حتی یادم نیست چطوری با این دخترخانوم آشنا شدم، واقعن فهمیدم چرا فیلیپینی‌ها توی کانادا به آدم‌های خرکار معروفن. اولین دختری که با وجود گذشت بیشتر از یه ماه از دوستی، هنوز سوالی راجع به شغل و درآمد و حساب بانکی من نپرسیده؛ دستش که هیچی، سرش هم تو جیب خودشه. خوبی دوست بودن با یه دختر نوزده‌ساله‌ی شرقی اینه که هرازگاهی بچه‌بازی‌هاش یکنواختی زندگی رو به هم می‌ریزه. در حال فکر کردن به همین دری‌وری‌ها، می‌رسم خوابگاه و پیامک می‌زنم که «بیا پایین».

پنج دقیقه بعد، «ثریا» با ظاهر کاملن رسمی و با سرعت پنج متر در ساعت از در خوابگاه به سمت ماشین میاد، با لباس‌هایی با تِم شرقی که معمولن انواع مختلفی از بلوز و دامنه؛ و من هربار ناخودآگاه به این فکر می‌کنم که دختر رویاهای من کسیه که تی‌شرت می‌پوشه، با شلوار لی و کتونی سفید. یکی از معماهای زندگی من اینه که چرا هر دختری بعد از شروع دوستی با من، درست زمانی که احساس می‌کنه می‌خواد منو تحت تاثیر قرار بده، سوئیچ می‌کنه به دامن و کفش پاشنه بلند… گاهی اوقات از درگیر بودن با این همه جزئیات احساس عجیبی می‌کنم و هربار یاد حرف مشاور روانشناسم میفتم که می‌گفت:«You’re over-conscious». باور جامعی وجود داره راجع به اینکه همه‌ی مردها خصلت خروس‌گونه‌ای دارن، از این لحاظ که استعداد اینو دارن که بدون گیر دادن به مسائل کم‌اهمیت(!)، به هر جنس مونثی به عنوان یه شکار نگاه کنن. برای من اما ظاهرن شرایط فرق داره. اگر بنا به شبیه‌سازی هم باشه، من بیشتر طوطی هستم تا خروس. حتی ورود به اتاق خواب من هم استاندارد‌های خاص خودش رو می‌طلبه…

هفته‌ای یه شب که شام پای منه و چند نفری خونه‌ی من جمع می‌شیم، غذای ایرانی درست کردن برای خودش دردسریه. به خصوص اینکه خونواده‌ی ثریا توی فیلیپین پای ثابت رستوران‌های ایرانی بودن و می‌تونه با اعتماد به نفس کامل نکاتی مثل «جا نیفتاده» یا «برنجش‌ زنده‌س» رو اعلام کنه، چیزایی که تا یه ماه پیش فکر می‌کردم جزئی از استعداد‌های انحصاری ایرانی‌هاس. خوشبختانه هنوز اصطلاح «آب زیپو» رو بلد نیست البته. متاسفانه برای این یه نفر دیگه نمیشه هر آت و آشغالی رو سر هم کرد و به اسم غذای ایرانی چپوند… خودش میگه پدرش به ایران علاقه داشته و واسه همین اسم ایرانی روش گذاشته، ولی من فکر می‌کنم پدرش فقط به غذای ایرانی علاقه داشته.

[ . . . . . ]

ساعت نه و نیم شبه و بعد از رسوندن جی‌اف، دارم با سرعت صد و شصت تا میرم به سمت خونه. سهمیه فیفا ۲۰۱۲ امروزم رو هنوز بازی نکردم و خیلی مهمه که قبل از خواب بتونم لیگ آلمان رو دو سه هفته‌ای جلو ببرم. توی فاصله‌ی پنج دقیقه‌ی رانندگی از خوابگاه تا خونه، فکر می‌کنم به اینکه کی بالاخره به خاطر این سربازی صاحاب مرده باید با این زندگی آروم و دوست‌داشتنی خداحافظی کرد، به اینکه چرا از بین تمام کسایی که با هم فارغ‌التحصیل شدیم و همه‌شون تو حسرت داشتن موقعیت شغلی منن، فقط من باید به جرم ایرانی بودن همیشه استرس داشته باشم… به بی‌مزگی زندگی وقتی که نمیشه هیچ برنامه‌ی بلند مدتی داشت، و به اینکه «باز هم خدا رو شکر»…


 * «نیمه‌مست» بیش از شما به توخالی بودن و بی‌مزگی این نوشته اشراف دارد و از همین فرصت استفاده نموده، اعلام می‌کند که هدف از این نوشته تنها به روز کردن به هر قیمت ممکن بوده، و هیچ ارزش دیگری ندارد…

VN:F [1.9.17_1161]
Rating: 4.4/5 (17 votes cast)
یک روز کارمندی *, ۴٫۴ out of 5 based on 17 ratings

۱۴ نظر برای “یک روز کارمندی *”

  1. کامیار علی پور گفته:

    Warning: count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable in /home/nerda943/public_html/dalvandi.ir/blog/wp-content/plugins/gd-star-rating/code/blg/frontend.php on line 568

    ای بابا این سربازی که این ته نوشتی مزه همه نوشته رو برد اصلا زد حالیست شدید

    VA:F [1.9.17_1161]
    Rating: +4 (from 4 votes)
  2. مريم گفته:

    Warning: count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable in /home/nerda943/public_html/dalvandi.ir/blog/wp-content/plugins/gd-star-rating/code/blg/frontend.php on line 568

    منم دقیقن تا جیش نکنم نمی تونم چیزی بخورم
    ” برنجش زنده اس”؟!!!!!! یعنی باورم نمی شد یه خارجی همچین چیزایی در مورد ما بلد باشه
    تو اولین پسری هستی که می بینم دختر کتونی پوش دوس داری. خود من به شخصه حجم انبوهی از خیانت رو به خاطر همین اسپرت پوشیدنم متحمل شدم. به نظرم خوب باید بهش بگی. چون در این مورد تویی که با بقیه هم جنسات تفاوت داری و اون از این تفاوت آگاهی نداره.


    پاسخ:
    مادمازل من اگه بخوام تفاوت‌هامو با همجنس‌هام واسه کسی بشمرم، یه شاهنامه میشه خودش… اعتماد به نفسم تو حلقت!

    VA:F [1.9.17_1161]
    Rating: +5 (from 7 votes)
  3. سارا گفته:

    Warning: count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable in /home/nerda943/public_html/dalvandi.ir/blog/wp-content/plugins/gd-star-rating/code/blg/frontend.php on line 568

    ۲ تا چیز این توشته خیلی برام جالب بود
    یکی که اسم دختر فیلیپینی ثریاست اسمش ثریاست.اسم یکی از همکارای استرالیایی پسرخالم هم ثریاست. این هفته بار دومه میشنوم این اسمو اونم برای ۲تا خارجی!
    دوم اینکه تا حالا نمیدونستم تیپ اسپرت رو انقدر ترجبح میدی!


    پاسخ:
    حالا دونستن تو خیلی هم دردی از من دوا نمی‌کنه. تو رو که همچنان تو مانتو و روسری زیارت می‌کنیم اگه دو سه سال یه بار بطلبه البته!

    VA:F [1.9.17_1161]
    Rating: +3 (from 3 votes)
  4. ستایش گفته:

    Warning: count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable in /home/nerda943/public_html/dalvandi.ir/blog/wp-content/plugins/gd-star-rating/code/blg/frontend.php on line 568

    هووووم پست پر مغزی بود:دی
    کاش جی اف محترم سواد فارسی خوندن هم بلد بود!:دی!!!
    اونوقت چقدر شما رودربایسی داری با جی اف. اصلا ببرش براش از اون مدل لباسا که دوس داری بخر خو :دی دست تو جیبت کن خو :دی


    پاسخ:
    دِ نگرفتی دِ! من اصلن این دختره رو نگهش داشتم چون منو دست به جیب نمی‌کنه!

    VA:F [1.9.17_1161]
    Rating: +7 (from 7 votes)
  5. آنا گفته:

    Warning: count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable in /home/nerda943/public_html/dalvandi.ir/blog/wp-content/plugins/gd-star-rating/code/blg/frontend.php on line 568

    می بینم که جملات و ترکیب بندی مطالبت داره هدفدار میشه تبریک 🙂
    آپ کردن بلاگت شبیه به برنامه های تلویزیون ایران میمونه… همش منتظری تا معجزه ای چیزی بزنه بیرون ازین جعبه ی جادو! :))
    پی نوشتت یعنی اینکه به اتفاقات روزمره ی زندگیت ایمان نداری چه برسه به تعریف کردنشون… پس اعتماد به نفست کجاس؟ قرصش خیلی وقته اختراع شده :))
    مهمترین نکته ی بلاگت نه ماجراهای رنگ و وارنگیه که برات اتفاق میوفته نه نقطه نظرهاییه که درمورد اشخاص و اتفاقات داری… اون چیزی که تو بلاگت میدرخشه نوع برخوردت با ماجراهای زندگیته… که من خواننده رو هم باهات همراه میکنه، چه تو صف دستشویی و انتظار بی پایانش و چه درحال ورانداز کردن تیپ جی افت و چه و چه و چه… موفق باشی مهندس 🙂


    پاسخ:
    ترکیب‌بندی مطالبم چه هدفی داره که خودم ازش آگاه نیستم؟‌! والا! D:
    به زندگی روزمره‌م ایمان ندارم. راست می‌گی. من همش منتظر یه «فردا»ی خوبم. ایده‌آلی که خیلی دور از دسترسه فعلن.
    در ضمن، سپاس از همراهیت در صف دستشوئی!

    VA:F [1.9.17_1161]
    Rating: +7 (from 7 votes)
  6. اعظم گفته:

    Warning: count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable in /home/nerda943/public_html/dalvandi.ir/blog/wp-content/plugins/gd-star-rating/code/blg/frontend.php on line 568

    خوشحالم که این نظرات رو برات گذاشتن اما در هر صورت من نظرم همونی بود که گفتم :دی از ایمیل حاوی احساستت هم متشکرم:دی:دی
    تازه حالا دلیل یه سری از کاراتو تو دانشکده میفهمم!

    VA:F [1.9.17_1161]
    Rating: +3 (from 5 votes)
  7. محمود گفته:

    Warning: count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable in /home/nerda943/public_html/dalvandi.ir/blog/wp-content/plugins/gd-star-rating/code/blg/frontend.php on line 568

    برام جالب اون تعداد نمره منفی به کامنتم! 😉


    پاسخ:
    احتمالن تعداد دخترای پاشنه‌بلند پوش زیاده تو این بلاگ!

    VA:F [1.9.17_1161]
    Rating: +2 (from 4 votes)
  8. مريم گفته:

    Warning: count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable in /home/nerda943/public_html/dalvandi.ir/blog/wp-content/plugins/gd-star-rating/code/blg/frontend.php on line 568

    منشور اخلاقی ورود به اتاق خوابت تو حلقم


    پاسخ:
    D:

    VA:F [1.9.17_1161]
    Rating: +3 (from 7 votes)
  9. آنا گفته:

    Warning: count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable in /home/nerda943/public_html/dalvandi.ir/blog/wp-content/plugins/gd-star-rating/code/blg/frontend.php on line 568

    انیشتین رو می پرستم…
    یه ایده آل گرای مطلق بود که به قانون نسبیت رسید…
    ایده آل هاش دنیا رو ترکوند… هنوز اثرات مخربش بر هیروشیما مشهوده…
    منظورم از هدفدار یعنی تصویر سازی برای منه خواننده که اوایل نوشته هات شبیه به نقاشی های پر از لکه و رنگ بود بدون خط و فرم و … الان داری مثل یک هنر مند مثل یک رقاص گام هاتو منظم بر میداری… والا! :)))
    من جای دوستت بودم حتماً فارسی یاد میگرفتم و همینجا حسابتو میرسیدم که به تیپش گیر ندی :))


    پاسخ:
    یه وقتایی یه خواننده‌هایی توی بلاگ من پیداشون میشه که اصلن جو رو تغییر میدن! الان شما یکی از اونایی که کلن من حال می‌کنم بیشتر این دور و برا ببینمتون 🙂

    VA:F [1.9.17_1161]
    Rating: +2 (from 2 votes)
  10. ستایش گفته:

    Warning: count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable in /home/nerda943/public_html/dalvandi.ir/blog/wp-content/plugins/gd-star-rating/code/blg/frontend.php on line 568

    ااااااا دوس داری یکی بیاد جو عوض کنه:دی
    یه جوی برات عوض کنیم حالشو ببری ی ی ی ی
    حالا که دس تو جیبت نمیکنی واسش، امیدوارم به حق همین هدفمندی وبلاگت یک ایرادی از تیپت بگیره که دود از گوشات بپاچه:دی بیرون:دی

    VA:F [1.9.17_1161]
    Rating: +4 (from 4 votes)
  11. سارا گفته:

    Warning: count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable in /home/nerda943/public_html/dalvandi.ir/blog/wp-content/plugins/gd-star-rating/code/blg/frontend.php on line 568

    از ایده آلیسم حرف میزنی؟؟؟؟؟ برو خدا رو شکر کن که زندگی غیر ایده آلت رو داری کیلومتر ها دورتر از این جهنم میگذرونی
    از سلیقت خیلی خوشم اومد

    VA:F [1.9.17_1161]
    Rating: +3 (from 3 votes)

محل نوشتن نظرات