کشکیات!
«… و نقل آورند که نیما ابن عباس را خود معشوقهای بود، نیمه همنام با مهرخی که ذکرش پیش از این رفت در یک هجا، این از اول و آن از آخر؛ چون مرا این خبر حاصل گشت، از ملامت و شماتت وی یاد آمد که چگونه – آن طور که خواندی – روی از من بگردانید و مرا عتاب بکرد. و این حال مصادف بود با عزیمت وی به «شاهی» که اینک قائمشهرش نامند. پس فرصت مغتنم شمردم و دست بر قلم ببردم و زبان به نظم سخن بسپردم:
از برم رفتی ولـی یادت به ما سر میزنـد . . . دوریات صد ضربهام بر روح و پیکر میزند
ما گذشتیم از تو اما فکر آن بیچاره باش . . . رفتی و «…» به یادت باز پرپر میزند!
من فروافتادم از تحصیل علم و درس و مشق . . . لیکن آن بپریم ناکس روز و شب خر میزند!
بهر تادیبم دگر کـفگیر هم عاجز شــده! . . . مادر اینک ضربهها را با سماور میزند!!!
… »
نه صبر کنید؛ این فقط یه trailer از باب دوم «شرح الهلاک، فی کرامات اهل الاراک» بود!
—————————————-
با درود دوباره خدمت همهی دوستهای باحال خودمون.
خدمت عزیزان عرض کنم که من دیشب حدود ساعت ۱۰ یکباره تصمیم به عزیمت به ولایت گرفتم و ساعت ۶ صبح امروز در گرگان با آقا یحیی – که توی پست قبل باهاشون آشنا شدید – حضور به هم رسوندم.
خلاصه اینکه اول خواستم یک قدردانی اساسی بکنم از همهی دوستانی که زحمت کشیدن کامنتهای بسیار زیبا برای نوشتهی قبلی گذاشتن و ما رو خوشحال کردن، و دوم اینکه عذرخواهی کنم از همهی دوستانی که شاید منتظر ادامهی داستان بودن! به هر حال هرچند مجوز تدوین این مجموعه به طور کلی لغو نشده، اما از مقامات بالا(!) محدودیتهایی برای ادامهی این داستان در نظر گرفته شده و در عین حال، خطر بیجنبگی افراد سودجو هم قابل تامله!
علاوه بر اینها، دیشب خواب «عطار نیشابوری» خدا بیامرز رو دیدم که یه نسخه از «تذکره الاولیا» رو گرفته بود دستش، و ملتمسانه به من نگاه میکرد. شاید نگران این بود که با تکمیل «شرح الهلاک فی کرامات اهل الاراک»، دیگه آثارش به دست فراموشی سپرده بشه! منم که آخر مرام…
از این لحاظ لازم دیدم که فعلا طبق روال سابق، ادامهی خاطرات رو بریزم تو خودم!! و فعلا به سیر و سلوک شخصی ادامه بدم و تنها به ذکر این نکته بسنده کنم که: خداوندا مرا آن ده که آن «به»!
بنابراین برای اینکه شما هم که زحمت کشیدین و تا اینجا تشریف آوردین دست خالی برنگردین، سرودی رو در اتاق کنترل براتون آماده کردیم که تقدیمتون میکنیم تا حوصلهتون سر نره، فقط یه زحمت بکشین با آهنگ خودش بخونین:
آهویی دارم خوشگله فرار کرده ز دستم! . . . دوریش برایم مشکله کاشکی اونو میبستم!
ای خدا چی کار کنم؟ آهومو پیدا کنم! (۲ مرتبه!)
راستی یک نکته؛ امروز تقریبا سالگرد رفتن عارفه بود. یادش به خیر؛ آدم باحالی بود!
باز هم سپاس، باز هم عذرخواهی؛
در پناه اهورامزدا باشید.