دوباره…
راستش دیگه اینقدر از خونه عوض کردن و اسبابکشی کردن خسته شدم که دیگه حالم به هم میخوره بخوام راجع بش بنویسم. ولی خب همینقدر باید بگم که دوباره چند روز پیش جامو عوض کردم و رفتم یه جای دووور! ولی خب امیدوارم دیگه حداقل یه شیش ماه مثل آدم بتونم سر جام بند شم.
البته این دفعه داستان اسبابکشی یه مقدار متفاوت بود و چون با یکی از بر و بچههای گل ایرونی اینجا تصمیم گرفتیم یه زندگی مشترک رو شروع کنیم(!)، این شد که اسبابکشیمون هم مشترک شد. اول صبح یه کامیون گنده اجاره کردیم و خلاصه پنج درصد وسایل مال من بود و نود و پنج درصدش مال برادر رضا که پدر ایرانیان مقیم پرنسجورج هستش با حدود ۶ سال سابقهی درخشان زندگی در این منطقه. به یکی از مناطقی هم کوچ کردیم که احتمالا تنها دانشجوهای ساکن در این منطقه خودمون دوتا هستیم!
واقعا میدونم شست و شو و تر و تمیز کردن دو تا آپارتمان و جا به جا کردن شونصدتا جعبه و مبل و تخت هیچ چیز خاطرهانگیزی نداره که من بخوام بنویسم ولی خب تنها قسمت خیلی باحالش واسه من رانندگی کامیون بود (در حالی که گواهینامهی مخصوصشو نداشتم!) که خیلی حال داد. در کل این روزا انواع فسق و فجور و قانونشکنی رو در عبور و مرور دارم توی خاک کانادا تجربه میکنم؛ رانندگی در حین مستی، رانندگی در حین خوابآلودگی اساسی (بعد از نوشیدن ۲ لیتر دوغ کالیفرنیا!)، رانندگی کامیون بدون گواهینامه، رانندگی در حال صبحونه خوردن (اونم صبحونهی کامل!)، آواز خوندن و …! جدای اینا دست به برداشتن یه سری لقمههای گندهتر از دهن (فارسیش میشه گندهگوزی!) هم زدم که حالا اگه نتیجه داد میام اینجا مینویسم اگه هم نداد که هیچی.
آپارتمان جدید ما هم که به علت شغل شریف داداش رضا که کارمند با شرافت کارخونهی مشروبسازی تشریف دارند، قراره به زودی بیشتر شبیه بار باشه تا محل زندگی دو تا دانشجو. خلاصه احتمالا در آیندهی نزدیک مجبور شم عنوان وبلاگ رو به «تمام مست» تغییر بدم.
پینوشت: امید مدتیه که خونهی ما چتر شده. لامصب خونه هم پیدا نمیشه واسش زودتر ردش کنیم بره…