Wordpress Themes

این تخم‌سگ‌ها

چند روز پیش یه دفعه به سرم زد و دیدم حالا که خونه‌ زندگی مال خودمه بد نیست یه مدت یه حیوون خونگی بگیرم که هم یه کم از تنهایی در بیام، هم اینکه یکی توی خونه باشه که من نگران آب و غذاش باشم و انگیزه‌ی خونه برگشتن بعد از ساعت کاری رو داشته باشم. نشستم پشت کامپیوتر و آگهی‌های فروشنده‌های حیوون رو کلی بالا و پایین کردم. یکی از آگهی‌ها مال یه یارویی بود که یه دفعه تمام مرغ عشق‌هاش با هم جوجه کشی راه انداخته بودن و طرف فقط می‌خواست از شر جوجه‌ها خلاص شه، این بود که حراج کرده بود دونه‌ای ده دلار (معمولن این جونوورا قیمتشون بین پنجاه تا صد و خورده‌ایه). منم دیدم حالا که هنوز نمیدونم حوصله‌ی حیوون نگه داشتن دارم یا نه، بهتره همینا رو بگیرم که فردا اگه دیدم حوصله‌م نمیگیره و خواستم رد کنم برن، زیاد نرفته باشه تو پاچه‌م.

این شد که به طرف تلفن زدم و گفتم یه جوجه‌شو برام بیاره. اونم گفت پس تو برو قفس و دون و اینا رو بخر تا من پس فردا که میام پرنس‌جورج جوجه رو بیارم تحویلت بدم. خلاصه پریروز غروب هم رفتم تو این مغازه‌های پرنده فروشی و با کمترین هزینه‌ی ممکن قفس و خونه‌ و غذا و این چیزا رو هم ردیف کردم. از مغازه که در اومدم با خودم گفتم که ای‌ول، هزینه‌ی یه مرغ عشق خوشگل و یه فقس توپ و کلی اسباب بازی و اینا پنجاه دلار هم نشد؛ با همین فکرای خوشحال نشستم پشت فرمون و به محضی که صد متر از مغازه دور شدم، روی یه خیابونی که کاملن با یخ پوشیده شده بود سر خوردم و کنترل ماشین کاملن از دستم خارج شد! یه مسافت شاید بالای شصت متر رو سر خوردم و توی این مدت که تقریبن ده ثانیه‌ای طول کشید، هر تکنیکی رو واسه‌ی نگه داشتن ماشین امتحان کردم و وقتی دیدم فایده‌ای نداره، دو سه ثانیه‌ی آخر رو به قول معروف شل کردم تا حال بده! وقتی دیدم دیگه کاریش نمی‌شه کرد دستم رو از روی فرمون و پامو از روی پدال‌ها برداشتم و سعی کردم از سر خوردن لذت ببرم! جای شما خالی، ماشین هم چنان خورد به بلوار که قشنگ کمونه کرد و در جهت مخالف سر خورد و بعد از چند متر وایساد…

پیاده شدم تا ببینم چه خاکی به سرم شده، که دیدم به‌به… ریم چرخ جلو کاملن له شده بود و کل چرخ کاملن جا به جا شده بود و چسبیده بود به گلگیر. دیگه یکی دو بار دور ماشین چرخیدم و وقتی مطمئن شدم که ر‍‌یـــد‌‌م، زنگ زدم یه جرثقیل اومد و جنازه‌ی ماشین رو فرستادم بره تعمیرگاهی که همیشه میرم. هشتاد دلار پول حمل ماشین شد و امروز هم که با مکانیک تماس گرفتم گفت یه هفتصد دلاری خرج تعمیر میشه. از مزایای این تصادف می‌تونم به این نکته اشاره کنم که باعث شد من دوباره راجع به آینده با برنامه فکر کنم، مثلن از همین الان میدونم که قراره با حقوق آخر این ماهم چی‌کار کنم! خودش پیشرفته دیگه نه؟!

نکته‌ی جالب‌تر اینکه بعدش که رفتم خونه سعی کردم به روی خودم نیارم و همچنان با مقوله‌ی جوجه‌ مرغ عشق خودمو سرگرم کنم. این بود که نشستم راجع به اهلی کردن مرغ عشق و اینکه باید چی کار کنی که باهات دوست شه و اینا توی اینترنت تحقیق کردم. بعد فهمیدم که مهمترین نکته اینه که مرغ عشق باید تنها باشه، یعنی هیچ مرغ عشق دیگه‌ای دور و برش نباشه، وگرنه با تو وارد ریلیشین‌شیپ نمیشه و میره با همنوع خودش دوست میشه؛ که خوب منطقی هم به نظر میاد، چون اگه واقع‌گرا باشم دلیل اینکه من هم دنبال این بودم که با یه مرغ عشق دوست بشم، این بود که توی این مدت اخیر نتونسته بودم توی همنوع‌هام اونی که باید رو پیدا کنم. وگرنه احتمالن وقتمو مثلن با یه دوست‌دختر از گونه‌ی آدمیزاد می‌گذروندم نه یه مرغ عشق.

درگیر همین فکرا که شدم، آخرش به این نتیجه رسیدم که اصلن نمی‌تونم مرغ عشق رو با این روش وادار به دوستی کنم! واسه همین دوباره تلفن رو برداشتم و زنگ زدم به یارو و گفتم دوتا بیار، یه نر، یه ماده. طرف هم سعی کرد هشدار بده که اگه دوتا داشته باشی دیگه تو رو به تخمشون هم حساب نمی‌کنن و این حرفا ولی خوب من هرچی فکر می‌کردم دلم نمیومد. خلاصه امروز ظهر یارو جوجه‌ها رو آورد محل کارم و توی یه جعبه‌ی مقوایی تحویلم داد و تا غروب که از محل کارم رفتم بیرون اینا با جیک جیکشون آبروی کاریمو بردن. بعدشم که رسیدم خونه، باز هرچی فکر کردم دیدم نمی‌تونم پرنده رو توی فقس نگه دارم! اصلن یعنی دلم نمیاد… این شد که قفس رو بردم توی اتاقم و درش رو باز گذاشتم که هر وقت خواستن بیان بیرون. که خوب اینا هم طبیعتن اومدن بیرون و الان کنترل اتاق رو به دست گرفتن. هر جا می‌خوان می‌خورن و هرجا می‌خوان می‌ری..نن و منم احتمالن تا چند روز دیگه وسایلمو جمع می‌کنم می‌رم تو قفس زندگی کنم…

خلاصه‌ی داستان اینکه قرار بود من با ده دلار یه دونه مرغ عشق بگیرم، آخرش ختم به این شد که این دوتا تخم سگی که توی تصویر می‌بینید تا الان چیزی حدود هزار دلار خرج روی دستم گذاشتن و ماشینمو به فاک دادن و اتاقمم صاحب شدن و به گند کشیدن و از اونجا که دو تا هستن احتمالن منو به چیزشون هم نمی‌گیرن، و من الان فقط یه علامت سوال توی ذهنمه؛ که آخه این چه کاری بود کردم… نه خدایی؟! جدای از شوخی، گاهی به شدت احساس می‌کنم که نیاز دارم یه نفر دلایل کارامو برام توضیح بده!

VN:F [1.9.17_1161]
Rating: 4.2/5 (23 votes cast)