Wordpress Themes

Null

این پست صرفن بیانگر زنده‌ بودن صاحب این بلاگ و برخورداری وی از صحت و سلامت کامل بوده، و هیچ ارزش دیگری ندارد.

ممنون از دوستانی که پیغام می‌فرستن. واقعن نوشتنم نیومده این چند وقت…

VN:F [1.9.17_1161]
Rating: 0.0/5 (0 votes cast)
VN:F [1.9.17_1161]
Rating: +2 (from 2 votes)

ته‌دیگ، مو، شجریان…

۱-  روزای اولی که اومده بودم اینجا هم‌خونه‌م یه پسر بنگلادشی بیست و هفت ساله بود. اون موقع‌ها که هنوز آشپزیم به خوبی الان هم نبود، یه شب کل انداختیم سر غذا درست کردن. منم یه جور قاطی پلو (!) درست کردم که اون شب به اذن خدا خیلی خوشمزه شد! آخرشم به سبک مامانم یه سینی روی قابلمه گذاشتم و در جا کل مجموعه رو سر و ته کردم و یعنی ته دیگ بود که می‌زد تو چشم!

همخونه‌م که اومد و مثل خر خورد، ازش پرسیدم که شما هم «ته دیگ» درست می‌کنین؟ گفت: «آره، ولی می‌دیم زن‌ها بخورن. ما نمی‌خوریم. البته من یکی دو  سالیه دیگه می‌خورم. خیلی سخت نمی‌گیرم!» اولش فکر کردم که بابا! ای بنگلادشی‌ها بافرهنگ که بهترین قسمت غذا رو تقدیم زناتون می‌کنین. ولی بعدش یه سری تحقیق نظرمو عوض کرد: در بنگلادش باستان جمعیت بسیار زیاد و غذا بسیار کم بوده. زن‌ها اجازه نداشتند سر سفره کنار مرد‌ها بشینن، باید غذا رو درست می‌کردن و گورشون رو گم می‌کردن، مردا میومدن و مثل یه مرد واقعی غذا رو از توی دیگ می‌خوردن، و کاملن مردونه سیر می‌شدن و بعد مثل یه مرد واقعی آروغی می‌زدن که گندش تا سفره‌ی همسایه می‌رفت و بعد لش‌شون رو می‌بردن کنار و تازه بعدش زن‌ها اجازه داشتن که بیان ببینن آیا چیزی برای خوردن مونده یا نه. از اونجا که غذا به نسبت کم بوده و مردا هم خیلی مرد بودن، معمولا برنجی توی دیگ نبوده و شاید اون پایینا، چند تا تیگه آشغال به تهِ دیگ چسبیده بوده که زن‌ها مجبور بودن خودشونو با اون سیر که نه، زنده نگه دارن. این طوری بوده که طبق اونچه که این دوست عزیز برای ما تعریف کردن تا قرن‌ها به زن‌ها لقب تحقیرآمیزی داده میشه که اگه بخوام به پارسی ترجمه‌ش کنم، میشه یه چیزی تو مایه‌های «ته‌دیگ خور» مثلن.

و از اونجا که به قول یه ضرب‌المثلی در فرهنگ عامه‌ی مردم ایران‌زمین، «میمون هرچی زشت‌تر، اداش بیشتر»، مرد‌ان غیور و سلحشور این کشور هنوز هم که هنوزه به سنت پدارن خیلی مرد خودشون پایبند هستن و با اینکه خیلی‌هاشون دیگه از مردونگی افتادن و عرضه ندارن زن‌هاشون رو با گرسنگی زجر بدن، ولی هنوز هم اون قدر مرد هستن که ته‌دیگ رو فقط بذارن جلوی زن‌ها و بعضن به شوخی آمیخته به تحقیر صداشون کنن «هی ته‌دیگ‌خور»!  هرچند زندگی توی غرب به قول مرد‌های شرقی، آدم رو بی‌غیرت می‌کنه و باعث می‌شه که یه مرددددد بالاخره بعد از دو دقیقه کلنجار رفتن با خودش، اعتراف کنه که یکی دو سالیه که ته‌دیگ می‌خوره.

×××××××

۲- توی شهر بازی ونکوور خانواده‌ی هندی‌ای رو دیدیم که اومده بودن پسربچه‌ی پنج ساله‌شون رو سوار وسایل بازی کنن. معتقد به فلان مذهبی بودن که بر مبنای اون مذهب باید حتمن موهاشونو بالای سرشون جمع می‌کردن و مثل یه گولّه می‌بستن! طبق قوانین فلان وسیله‌ی بازی هم، همه باید یه کلاه ایمنی فلزی روی سرشون می‌ذاشتن و با بند کاملن کیپش می‌کردن. به علت وجود گلوله‌ی مذهبی روی سر پسربچه، کلاه ایمنی درست سر جاش قرار نمی‌گرفت! اینجا بین «مذهب» و «ایمنی» تناقض وجود داشت؛ یا باید گولّه‌ی مو باز می‌شد، یا کلاه ایمنی. درست حدث زدید، این کلاه ایمنی بود که باز شد. پدر و مادر با سری بالا، به دنیای فانی پشت کردن و آخرتشون رو تضمین کردن، دست بچه رو گرفتن و کشون کشون از پارک بردنش بیرون، و احتمالن به چیزشون هم نبود اشک‌هایی که دونه‌دونه از صورت پسرک می‌ریخت وقتی به «بچه‌های مردم» نگاه می‌کرد که سوار شده بودن.

×××××××

۳- استاد شجریان یه بار توی یه مصاحبه‌ای، وقتی طرف ازش سوال کرده بود راجع به این که آیا نو‌آوری‌هاش باعث فاصله گرفتن از موسیقی «سنتی» میشه یا نه، جواب داده بود که بر خلاف اونچه که بیشتر مردم فکر می‌کنن، من اساسن میونه‌ای با «سنت» ندارم. من به «اصالت» پایبندم، نه سنت. سنت، چه خوب چه بد، چیزیه که در یه دوره‌ای، به عنوان یه راه حل برای رفع یه مشکلی به وجود اومده (مثل بنگلادشی‌های احمق که خیر سرشون مشکل کمبود غذا رو با گرسنه نگه‌ داشتن زن‌ها حل می‌کردن)، و به محض اینکه اون مشکل حل میشه و دیگه وجود نداره، هیچ دلیلی برای پایبندی به چیزی که دیگه مشکلی رو حل نمی‌کنه وجود نداره. اما در طرف مقابل، «اصالت» چیزیه که باعث میشه تصمیم‌های آدم بر مبنای اصول عقل و منطق باشه و منجر به تولید راه حل، یا همون سنت‌های خوب بشه. با این طرز فکر شجریان بسیار حال نموده‌ایم مدت‌هاست.

۴- ما ایرانی‌ها بیشتر از یک قرن زن‌ها رو «ضعیفه» صدا می‌کردیم. هنوز هم در بین جوان‌ترین، تحصیل‌کرده‌ترین و به‌روز ترین قشر مردم ایران طرز فکری به این شکل وجود داره:‌ «دختری که توی خیابون براش مزاحمت ایجاد میشه، تقصیر خودشه»! ما خیلی ته‌دیگ و گولّه‌ی مو توی رفتارهامون هست. رفتارهامون سنتیه، نه اصیل. یکی دو تا هم نیست که بخوام بنویسم.

۵- پیش از نوروز امسال، هم‌خونه‌م پاهاش قارچ زد. پوست خودم هم خارش گرفته بود. دکتر گفت احتمالا خونه‌تون قدیمیه و سالهاست که سوراخ سبمه‌هاش ضد عفونی نشده. نوروز فرصتی شد تا به سبک ایرانی خونه‌تکونی کردیم و هر سوراخ سمبه‌ای رو شستیم.  از کمردرد مردم اما واقعن لازم بود. در حین نوروز دلم گرفته بود و تنها بودم، منتظر بودم یکی در خونه‌مو بزنه، حتی فقط یه فحش بده و بره…

وسط نوشت: من با تقویم ایرانی، نوروز و خونه‌تکونی و دید و بازدیدش، شب یلدا و اصالتی که امسال توی این‌ها کشف کردم بسیار حال می‌کنم. بقیه‌ی سنت‌ها رو به حالت تعلیق درآوردم تا روزی که به طور کامل حذفشون کنم یا دلیلی پیدا کنم برای اینکه با افتخار بهشون پایبند باشم.

۶- دیروز توی یکی از میلیاردها کوئسشن مسخره فیسبوکی، دیدم که چهارده هزار نفر اعلام کرده بودن که به ایرانی بودنشون افتخار می‌کنن، در مقابل حدود هفتصد نفر که گفته بودن نمی‌کنن. هم‌خونه‌ی من هم به بنگلادشی بودنش افتخار می‌کرد. یه کارگر پمپ بنزین هم اینجا بود که به آمریکایی بودنش افتخار می‌کرد. قصد جسارت ندارم اما احساس می‌کنم بیشتر آدمایی که به چیزایی افتخار می‌کنن که برای به دست‌ آوردنش هیچ کار خاصی انجام ندادن، همون آدمایی هستن که روز تولدشونو جشن می‌گیرن. (آره، دقیقن توهین کردم الان!)

۷- ‌ر‌یــد‌م‌ با این مدل نوشتنم. مولانا می‌فرماید:‌ این سخن ناقص بماند و بی قرار …  دل ندارم، بی دلم، معذور دار… منم همون. نوشته رو هم بدون خوندن و ویرایش کردن، با تمام ایرادهای احتمالیش پست می‌کنم به سبک جناب محمود قلی‌پور که خیلی دوسش دارم.

VN:F [1.9.17_1161]
Rating: 4.5/5 (19 votes cast)
VN:F [1.9.17_1161]
Rating: +13 (from 15 votes)